چی شد که تصمیم گرفتیم تولد بگیریم
سلام عشقم خوشحالم از اینکه همه چی بهتر از اون چیزیه که فکرشو میکردم. از تابستون امسال که سال 1398 هست مدام و بی دلیل تب میکردی و گه گداری هم میگفتی دلم درد میکنه تا اینکه دوسه ماه پیش ی بار بدنت کامل ریخت بیرون بعد دو روز خودش خوب شد و حدودا یک ماه بعدش دور دهانت ریخت بیرون اینبار منو بابایی حسابی نگرانت شدیمو بردیمت ی دکتری که سالها میشناختمش و قبولش داشتم. دکترت برای شروع یکسری دارو که هم مربوط به حساسیت میشد و هم چرک خشک کن قویه خارجی بود و هم داروی تقویت سیستم ایمنی بدن و تقویت کننده بود و نوشتن. داروهای شما و هلنا جونم باهم پونصد تومنی شد (هلنا هم انگشت شصت پاش از وسط بصورت عمودی دهان باز کرده بود). خلاصه جونم براتون بگه که ...