هلیا نفس مامانهلیا نفس مامان، تا این لحظه: 7 سال و 4 ماه سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

یک روزی ارزوم داشتن دو تا بچه پشت سرهم بود الان رویای من تبدیل به واقعیت شده حتی خودمم باورش واسم سخته خدایا ممنونتم

بالاخره مامان شدم

1393/12/1 12:03
نویسنده : سحر
2,337 بازدید
اشتراک گذاری

همونطور که گفتم آبان پریودم عقب افتاد و 6ام آذر دوباره پری شدم تصمیم گرفتم هرطوری شده همسرم و راضی کنم تا اجازه بده یک جای دیگه مشغول به کار بشم.بالاخره موفق شدم جناب همسری رو راضی کنم البته نه رضایت کامل فقط مخالفت نکرد.

منم واسه تغییر روحیم ی چند جایی رفتم مصاحبه که بالاخره یک جایی رو پیدا کردم که جفتمون شرایط همو کامل قبول داشتیم.ماه بعد 8دی پری شدم اما ناراحت نبودم چون یک کار خوب پیدا کرده بودم که وقت خالی مو باهاش میتونستم پر کنم.

 

 

دقیقا روز 8دی که اولین روز آخرین پریودی من بود خواهرم بیمارستان بستری شد تا دوتا از پیچ هایی که تو پاش بودن و خیلی اذیتش میکردن و دربیارن و طبق معمول من بالا سرش بودم.

دقیقا ساعت یک صبح بود که پری شدم اولش ناراحت شدم اما وقتی به کار جدیدم فکر کردم همه چی از یادم رفت.واسه اون ماه دکترم واسم یکسری دارو داده بودن که باید از روز دوم پری شروع میکردم و همینطور یک آمپول داده بودن که باید روز 8 و 9 پری تزریق میکردم.

طبق دستور دکترم پیش رفتم و در کمال ناباوری ماه بعد وقتی عقب انداختم خوشحال شدم اما نه زیاد چون میترسیدم که خوشحالیم لحظه ای باشه اما روز 15 بهمن بی بی چک گذاشتم که مثبت شد همون روز طاقت نیاوردم و آزمایش دادم که اونم مثبت شد.

خدا رو هزاران بار شکر کردم بخاطر اینکه منو دوباره لایق مادر شدن دونست.نمیدونین چقدر خوشحال بودم دو تا اتفاق خوب با هم به فاصله یک ماه واسم افتاده بود.نمیدونین چه ذوقی داشتم.

بیشتر خوشحالیم واسه این بود که تو این دو سال انتظار همش فکر میکردم یک مشکلی پیدا کردم که مانع باردار شدنم میشه که خلافش بهم ثابت شد.

چند روز قبل از اینکه آزمایش بدم و از باردار شدنم مطمئن بشم بنا به دلایلی تصمیم گرفتم خواهرم و بیارم خونه خودم.وقتی فهمیدم باردارم چندبار با خودم کلنجار رفتم که بهش بگم بهتره برگرده خونه مامان اما دلم نیومد.

هر روز بعد از اینکه از سرکار میرسیدم خونه خواهرم و میبردم فیزیوتراپی و خیلی خسته میشدم اما این روال زیاد ادامه پیدا نکرد.

پسندها (3)

نظرات (2)

مامان الهام
1 اسفند 93 13:07
مباركههههه خانومي انشالله ٩ماه رو به سلامتي بكذرونيخيييلييي خوشحال شدم من هميشه مطالبتو ميخوندم ناراحت ميشدم از اتفاقايي كه برات افتاد خداروشكر كه نيني تو دلته
سحر
پاسخ
مرسی عزیزم بابت تبریکت تقریبا یکی دو ساعت پیش بچه دفع شد. از دیروز خونریزی داشتم روز قبلشم لکه بینی همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. واسم دعا کنین، خیلی دلم گرفته
لطف خدا
7 بهمن 99 7:44
سلام من تروئید کم کار داشتم که باردار نمیشدم،شوهرم هم اسپرمش 21 میلیون بود، حتما آزمایش تروئید بدید و شوهرم هم دو سال دارو خورد تا بالاخره به لطف خدا بار دوم که iui انجام دادم باردار شدم،من برای همه کسایی که بچه میخان خیلی دعا میکنم
سحر
پاسخ
مرررسی عزیزم شرمنده ک الان دارم تائید میکنم فداتون بشم