هلیا نفس مامانهلیا نفس مامان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

یک روزی ارزوم داشتن دو تا بچه پشت سرهم بود الان رویای من تبدیل به واقعیت شده حتی خودمم باورش واسم سخته خدایا ممنونتم

خبرای خوش امسال

1395/9/13 18:57
نویسنده : سحر
336 بازدید
اشتراک گذاری

امسال واسه من سال خیلی خوبی تا الان بوده و انشاالله از این به بعدشم خوب باشه.امسال خبر بارداری خیلی هایی رو که مدت ها بود در انتظار بسر میبردن و شنیدم و واقعا از ته دلم واسشون خوشحال شدم و اشک ریختم.

اردیبهشت ماه بود که خبر بارداری فائزه جون(وبلاگ من مادر شادابی خواهم شد) رو تو وبلاگش دیدم و چقدر خوووشحال شدم و راستشو بخواین حسودیم شد و با خودم گفتم ای کاش من بجای اون بودم آخه اون روزا تو حال روحی خوبی نبودم تنها چیزی که آرومم میکرد جواب آزمایشی بود که مثبت شده باشه.

ماه بعدش پریودخودم عقب افتاد و با وجود اینکه همه ناامیدمون کرده بودن و ما هم یکی دوبار بیشتر برنامه نداشتیم در کمال ناباوری و در حالیکه فقط واسه کم شدن استرسم و اینکه ببینم با خودم چند چندم آز دادم دیدم بلهههههه جواب مثبت شد.

راستش اون روزا نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت و تا هفته هشت که باید واسه تشکیل قلب جنین میرفتم سونو حال بدی داشتم.

اواخر تیرماه بود که خبر بارداری خواهر دوستم سمیه(وبلاگ شاه پریون) رو شنیدم.زیاد از ازدواجشون نمیگذشت ولی یکسالی بود که در حال اقدام بودن و این آخریا دیگه یواش یواش داشت استرس و ترس از باردار نشدن میومد سراغش که خدا نخواست بیشتر از این منتظر بزارشون و باردار شد.

بعد از اون شهریور ماه بود که خبر بارداری دوست نازنینم لیلی جووون (وبلاگ خدایا خودت پناهم باش) رو دیدم کلللللللی واسش ذوق کردم آخه طفلی خیلی سال بود که منتظر ی معجزه بود مخصوصا که این آخری حسابی دلش و شکونده بودن واااااقعا واسش خوشحال شدم و نمیدونین چه گریه ای کردم.

اگه اشتباه نکنم مهرماه خبر بارداری دخترخاله دوستم سمیه جون(وبلاگ شاه پریون) رو شنیدم و اونم واقعا ی معجزه دیگه از خدا بود.12-10سالی از ازدواج این بنده خدا میگذشت و حتی دوبار هم آی وی اف کرده بود که جوابش منفی شده بود و خدا رو شکر اونم به مراد دلش رسید.

و در آخر هم آبان ماه بود که خبر بارداری وبلاگ مادر منتظر رو دیدم و هیچ چیزی به نظرم تو این دنیا واسه ی زن خوشحال کننده تر از این نیست که بدونه تا چند ماه آینده ی فرشته رو قراره تو بغلش بگیره و اسم مادر رو روش بزارن.

البته اینو بیشتر کسایی درک میکنن که سالها در انتظار بودن و همیشه این تردید تو دلشون بوده که آیا ی روزی من مادر میشدم و آیا خدا رحمتش و شامل حال منم میکنه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)