هلیا نفس مامانهلیا نفس مامان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

من به دستان خدا خیره شدم معجزه کرد

یک روزی ارزوم داشتن دو تا بچه پشت سرهم بود الان رویای من تبدیل به واقعیت شده حتی خودمم باورش واسم سخته خدایا ممنونتم

جالب و خواندنی

1394/10/10 9:14
نویسنده : سحر
599 بازدید
اشتراک گذاری

این مطلب و از یکی از وبلاگ ها کپی کردم خیلی قشنگه حتما بخونیدش؛

عروس قشنگم:

من نه ماه بار فرزندى را در دل کشیدم تا به دنیا امد،

شبهاى بسیارى تا صبح بالاى سرش بیدار بودم تا او اسوده بخوابد،

وقتى زمین خورد و گریه کرد من اولین کسى بودم که اشکهایش را پاک کردم،

وقتى اولین بار مدرسه رفت این من بودم که پاى رفتن به خانه را بدون او نداشتم و تمام روز پشت در مدرسه برایش صبر کردم،

وقتى اولین دعوا را توی مدرسه کرد این من بودم که پشت اش ایستادم،

وقتى لباس نو مى خواست من تنها دارایى ام را براى او خرج مى کردم،

وقتى گوشى نو واخرین مدل خواست من برایش تهیه کردم،

عروس گلم؛

وقتى امتحان داشت من تشویق اش کردم که ادامه بده وتلاش کنه براى اینده اش،

وقتى به سن بلوغ رسید و پرخاشگرى هایش شروع شد ، این من بودم که تحمل کردم و چه شبها که تا صبح گریه کردم واز خدا کمک خواستم،

عروس نازنینم؛

وقتى براى اولین بار عاشق شد این من بودم که به او کمک کردم تا عشق را از هوس جوانى تشخیص بده،

عروس جوان من؛

وقتى اولین بار خواست پشت ماشین بنشیند و نشان بده بزرگ شده این من بودم که صبورانه راه و روش را یادش دادم تا او را مسئول بار بیاورم،

عروس خوشگلم؛

وقتى اولین بار دست روى دختر مورد علاقه اش گذاشت این من بودم که تو را برایش خواستگاری کردم.

عروس شیرین تر از جانم وقتى تو امدى, او خیلى وقت بود که پسر من بود از لحظه اى که نطفه اش بسته شد با من ارتباط عاطفى داشت او تنها پسرم نیست او قسمت اصلى وجود منه ،

مرا روبروی خودت نبین

مرا در کنار خودت قرار بده

من بهترین سالهاى عمرم را به پاى فرزندى نشستم که تو امروز شوهر خطابش مى کنى

من مهمان ناخوانده نیستم

من یک مادرم

با سالهاى طولانى رنج و درد

من پسرم را با اشک چشم ام بزر گ کردم

پسر من میوه درخت ۳۰ ساله من

حق دیدن و بودن و حرف زدن من با پسرم را تو از من نگیر

مرا آنگونه که هستم بپذیر

با تمام بدیهایم

فقط فراموش نکن مردى را که تو امروز شوهر مى نامى, روزى عزیز کرده و بزرگ شده در دامن من بود

عروس گلم؛

روزى تو هم در صندلى قضاوت مادر شوهر و عروس مى نشینى.

خیلى مراقب باش

دوستت دارم ،

چون پسرم تو را دوست دارد..

تقدیم به تموم عروسان

پسندها (3)

نظرات (1)

Kosar
30 اردیبهشت 95 19:04
وای خاله چه خوشحالم که باز می بینمتووون بهم سربزنید منتظرمممم
سحر
پاسخ
باشه عزیز خاله قربونت بشم و میبوسمت